فرشته ی مهربون

کبوتر کوچولو

توی حیاط خونه   یک کبوتر نشسته   دارم اونو می بینم   انگار بالش شکسته شاید یه بچه ی بد    سنگی زده به بالش   بالش وقتی شکسته   بد شده خیلی حالش    کبوتر بیچاره!    الهی برات بمیرم!   الان برای بالت یه کم دوا می گیرم    بالت رو زود می بندم    اینکه غصه نداره حالت خوبِ خوب میشه  پر می کشی دوباره   ...
29 فروردين 1390

خانه تکانی

  کلاغ به فیل گفت: خونه تکونی دارم. میشه کمکم کنی؟ آقا فیله خندیدو سرش رو به درخت تکیه داد بعدش درخت را تکون تکون داد... خونه تکونیه کلاغ تموم شد!   ...
29 فروردين 1390

روزی که بابایی تنبیه شد

معلم چند تا مساله حساب گفته بود تا در خانه حل كنيم و روز بعد به كلاس ببريم. مساله‌ها سخت بود. هرچه فكر كردم نمي‌توانستم آن‌ها را حل كنم. بابا دلش برايم سوخت.آمد و آن‌ها را برايم حل كرد. گفتم: آن‌ها را بابام حل كرده است. معلم چيزي نگفت، ولي دفتر حسابم را پيش خودش نگه داشت. مدرسه كه تعطيل شد، دستم را گرفت و به خانه مان آمد.  بابام در را به رويمان باز كرد. معلم، تا چشمش به بابام افتاد، داد و فريادش بلند شد كه چرا مساله‌ها را غلط حل كرده است!  بعد هم پدرم را تنبيه كرد كه ديگر مساله‌ها را غلط حل نكند.   ...
29 فروردين 1390